ثمره ی عشقمون  ،سپهر گلمون ثمره ی عشقمون ،سپهر گلمون ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

♥㋡ سپهر بابا مسعود♥㋡

دلنوشته های مادرانه

1391/3/9 15:10
نویسنده : مامان
832 بازدید
اشتراک گذاری

وَ إِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُــوا الـــذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ .

سلام خوشگل پسر(به قول بابا مسعود).

امروز 8 / خرداد / 91 

خواستم که برات بنویسم البته نه  تعریف و تمجید بلکه برای گله و شکایت گریه اومدم ،می خوام با گل پسرم درد و دل کنمکلافه

بگم که این روزا خیلی شیطنتت زیاد شده از نظر من غیر قابل کنترل شدی دیشب بالاخره موفق شدی  به تنهایی ، از مبل بری بالا از رو مبل ها راه بری .

امروز صبح دیدم،رفتی بالای مبل و از روی مبل رفتی بالای اپن نشستی و داری به من می خندینیشخند

خیلی لحظه ی شیرینی بود ، ولی خیلی هم خطرناک بود ،  بالافاصله اومدم از پات گرفتم تا پایین نیوفتی، بعدش به هر کی می گفتم سپهر رفته بالای اپن بعد از کلی تعجب کردنتعجب می خندیدنقهقهه و بعد سفارش می کردن که مواظبت باشم .مادر جون بعد از کلی خندیدن گفت:پس دکتر سونوگرافی یه چیزی می دونسته که گفت این پسر به دنیا بیاد از دیوار راست بالا میره از بس شیطون.

برای بار دوم بود که در ماه هشتم بارداری  ، برای تعیین جنسیت می رفتیم  سونوگرافی. 2 ماه قبلش رفته بودم ولی جنسیت مشخص نشد .

 من وبابا مسعود و مادر جون (البته مادرجون خودش سونو از کبدش داشت ).بعد از دقایقی بالاخره نوبتمون شد همگی رفتیم داخل. آقای دکتر حاتمی که حدودا 70 سال و داشت بعد از بیان سلامت جنین، رفت سراغ جنسیت .

دکتر خیلی تلاش می کرد که جنسیت و برای ما مشخص کنه ولی نمی تونست می گفت ماشالله چه جنب و جوشی داره این بچه یه جا آروم نمی گیره من ببینم ، این به دنیا بیاد از دیوار راست بالا می ره از بس شیطون  .

بابا مسعود حسابی از حرکاتت خندش گرفته بود آخه ما هم از مانیتور شاهد دست و پا زدنات بودیم اول یه دستت و بالا می بردی تا می آوردی پایین پات و بالا می بردی بعد اون یکی دستت بعد پای دیگت به همین ترتیب ادامه داشت.

 من از شیطنتات ،همون موقع حدس زدم یه پسر شیطونی ،که همین طور هم شد.

 یادش بخیر یکی از شیرین ترین و به یاد موندگار ترین لحظات زندگی من و بابا مسعود همون لحظه بود، از یاد آوریش سیر نمی شیم.بعد گفت یه پسر سالم.

راستی بابا مسعود صدای دکتر و با موبایلش رکورد کرد.که به خاطر این کارش همیشه ازش ممنونم که سوپرایز شدم وقتی دوباره صدای دکتر و شنیدم که از شیطنتات می گفت.البته اگه می دونستم شیطنتات تا این حد ،می نشستم به حال خودم گریه می کردمگریه نه این که ذوق کنمچشمک

 علاوه بر شیطنتات خیلییییییییییییییییییییی بهانه گیر شدی ،از بغلم پایین نمیای ،حتی در حال آشپزی هم نمی تونم از بغلم بزارم زمین چون بلا فاصله گریه می کنی شکلکهای جالب آروین، به بابایی هم شکایتتو می کنم ، بابا مسعود هم سریع ازت دفاع می کنه می گه پسرم داره دندون در می اره.

  دوره ی دوم رویش دندونات شروع شده ، 2 تا از مرواریدای سفیدت جوونه زدن،از نوع آسیاب،امروز دیدم به جزء اینا ، دندون جلوت هم جونه زده .و خودم احساس می کنم که دندون دیگه هم تا چند روز آینده در می اری که جمعاً می شه 4 دندون و همزمان در آوردی.مبارکت باشه پسرم.ماچ

حق با بابا مسعود دوران سختی و داری می گذرونی.که تنها تسکین دهنده ی درد دندونت آغوش مامانته.

خدا به مامانت هم صبر بده که این دوران سخت و به خوبی به سر برسونه.چشمکقلب

در ضمن خیلی خوابت سبکه تا حدی که اگر کسی از کنارت رد بشه ،مفصلش در حال رد شدن صدا بده ،شما از خواب می پری ،دوباره مجبورم بخوابونمت.

 مادرجون همیشه می گه سپهر خوابش گنجشکییه.چون تو روز سر و صدا بیشتر شاید 30 دقیقه هم جمعاً تو کل روز نخوابی در حالی که بچه های هم سن و ساله تو تا 3 ساعت، شاید بیشتر می خوابن.

جالب این جاست تو روز وقتی موفق می شم بخوابونمت و می دونم تا یه ربع دیگه بیدار می شی تا 5 دقیقه می خوابی، دلم برات تنگ می شه صد بار میام نگات می کنم . بابا مسعود هم از این کار من همیشه خندش می گیره.قهقهه

منم می گم آقا مسعود تا مادر نشی نمی دونی من چی می کشم،اون وقت که با هم می خندیدیم.قهقهه

الان هم بابایی بردت پارک تا من بتونم چند دقیقه استراحت کنم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامانی درسا
18 خرداد 91 2:16
عزیزم تولدت مبارک انشاالله 120 ساله شی ...
زهرا از نی نی وبلاگ213
18 خرداد 91 9:40
آفرین به مامان مهربون پرتوان باشی عزیزم