ثمره ی عشقمون  ،سپهر گلمون ثمره ی عشقمون ،سپهر گلمون ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

♥㋡ سپهر بابا مسعود♥㋡

اولین های سپهر بعد از 6 ماهگی.

                    جدیدترین اولین های سپهر رسید.     اولین بار که: سن سپهرم مکان روز هفته تاریخ زمان توضیحات دکتر رفتی ، برای سرماخوردگی 6 ماه و1 روز دکتر سعید میر احمدیان شنبه 19/ آذر /90   صبح 11 دیشبش اصلاَ نخوابیدی از تب،تو مجالس عزاداری گرفته بودی از چشات همین طور اشک میومد،خیلی هم بی حال بودی. آوای با معنی از دهانت خارج شد 6 ماه و چند روز ...
18 اسفند 1390

راستی،یادم رفت که بگم پسر ما ...

  مامانی این موضوع و در خاطره ی زایمان ننوشتم چون دوست داشتم ،یه پست جداگانه بهش اختصاص بدم، چون هر پسری که متولد می شه ، این طور نیست. شرح خاطره درادامه مطلب.   1 ساعتی از تولدت می گذشت ، پسرم ، کنارم خوابیده بودی ، بابا و مامان جون خونه رفته بودند، که خانمی که تو اتاق ما بود ازم پرسید پسر شما ختنه شده به دنیا اومده؟ من هم تا اون ساعت چیزی نمی دونستم ،نگاه کردم به مامانم که می خواد جواب بده.که مادر جون گفت :بله. همون خانمه گفت :آخه پرستارا همش با هم می گفتن که نوزادی به دنیا اومده ،که ختنه شده ی خدایی. تو بخش خبرش و بهم می گفتن شنیدم. با تعجب به مامانم نگاه کردم.مامانم گفت:آره...
9 اسفند 1390

نظرسنجی ، نظر شما تعیین کننده است.

   امروز ٥/اسفند/٩٠ نهار رفتیم تالار.نسیم جون، دختر عموی مامان، از سفر حج اومده ،ایشالله قسمت بشه ما ٣ تایی با هم بریم.در اونجا مادر جون و باباجون،  روز مهندس و به بابایی تبریک گفتن،از اونجا اومدیم خونه و یه کوچولو بابایی و به خرج انداختیم،بعد با هم عکس انداختیم. از همین جا ، من و سپهر به بابایی می گیم: بابا مسعود ، روزت مبارک.   نظر دهید ، به نظر شما سپهر چند درصد شبیه بابا مسعودش؟؟؟؟؟؟؟   با هم عکس ها رو می بینیم... نظر یادتون نرهاااااااااااااا.   &...
8 اسفند 1390

سپهر ،ملوان دریا دل.

  سلام.پسر ما تازه از یه سفر دریایی برگشته خیلی خسته بود، برای همین همکاری لازم و با ما نداشت و عکس هاش خوب نشد.به مامانش قول داده که بعداً جبران می کنه.     عکس های ملوان ما در ادامه مطلب...             ...
4 اسفند 1390

سپهر و چفیه متبرک.

                 سلام ، پسرم، اولین بار که...   در ادامه مطلب ،ببینید.   سلام ، پسرم، اولین بار که می خواستیم ببریمت حموم،مامان جون چفیه عمو محمد و آورد تا بعد حموم بدنت و با این چفیه متبرک کنیم.   این چفیه متبرک شده به خانه خدا ، ضریح امام حسین (ع ) و ضریح امام رضا(ع) . من این و به فال نیک می گیرم و امیدوارم همیشه بنده ی مومن و مخلص خدا باشی.   (مامانی ، چون حال جسمیم مناسب نبود اون موقع نتونستم با این چف...
4 اسفند 1390

پسرم ، مثل یه مرد میشینه.

    در ادامه مطلب ، ببینید.     امروز چهارشنبه 28/دی/90 ساعت 17:45 گذاشتمت رو زمین ، زنگ زدم با خاله سمیرا (دختر خاله ی مامان) حرف زدم ،یه ربع بود داشتم حرف می زدم که خاله سمیرا پرسید سپهر می شینه؟ من هم یه نگاه کردم به تو دیدم یک ربع ساعت که گذشته نشستی و اصلاً نیوفتادی و داری بازی می کنی .   گفتم :فکر کنم دیگه از این لحظه بدون کمک می شینه.منم اون لحظه رو تو خاطرم ثبت کردم تا در اولین فرصت تو وب لاگ خاطراتت ثبتش کنم.   ...
4 اسفند 1390

بابا عباس مهربون دارم ...

    خوش به حالت سپهر برای داشتن بابا عباس و مامان جون به این خوبی     در ادامه مطلب ، ببینی د.        امروز پنج شنبه29 /دی/90 خونه بابا عباس اومدیم ، البته راستش و بخوای از شب قبل اومدیم . بابا عباس همش به فکر سپهریه.امروز رفت برای سپهر گوشت خرید تا مامان جون براش آش گوشت وعدس درست کنه یه کمی هم خرید تا کباب شده شو بکشی به لثه ات. 3 ،4 روزی که خیلی اذیت میشی اخه دندون جلوی فک بالا رو داری در می اری بابا عباس هم طاقت دیدن ناراحتی تو رو نداشت .  ...
4 اسفند 1390

سپهری 8 ماهه شد...

  پسرم ماهگیت مبارک.           پسرمون آخرین روز از ماه 8 رو با نانای کردن به پایان رسوند.     ادامه مطلب و اولین نانای سپهر     سپهرم ،دیروز خونه مامان جون(مامان گلناز) بودیم،من و عمه محبوبه همش سعی می کردیم به تو نانای یاد بدیم،تو خوشگل پسر، تلاش ما رو بی نتیجه نگذاشتی و به طرز معجزه آسایی دست چپت و بردی بالا تند تند تکون دادی وبالا پایین بردی و به بیانی دیگر نانای کردی.ما هم از خوشحالی با صدای بلند مامان جون و صدا کردیم. پس منم اون زمان و برای اولین بار ...
4 اسفند 1390