ثمره ی عشقمون  ،سپهر گلمون ثمره ی عشقمون ،سپهر گلمون ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

♥㋡ سپهر بابا مسعود♥㋡

اولین های سپهر بعد از 6 ماهگی.

1390/12/18 11:30
نویسنده : مامان
1,219 بازدید
اشتراک گذاری

جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن        -tavajoh          -tavajoh -tavajoh

جدیدترین اولین های سپهر رسید.

 

 

اولین بار که:

سن سپهرم

مکان

روز هفته

تاریخ

زمان

توضیحات

دکتر رفتی ، برای سرماخوردگی

6 ماه و1 روز

دکتر سعید میر احمدیان

شنبه

19/ آذر /90

 

صبح

11

دیشبش اصلاَ نخوابیدی از تب،تو مجالس عزاداری گرفته بودی از چشات همین طور اشک میومد،خیلی هم بی حال بودی.

آوای با معنی از دهانت خارج شد

6 ماه و چند روز

خونه خودمون

----

----

صبح

از صبح شروع کردی همش می گفتی >اَه اَه> شب که بابایی اومدبهش گفتم.

بابا مسعود دعوات کرد.

6 ماه و 16 روز

خونه خودمون

یکشنبه

4 / دی / 90

شب از 10 گذشته بود

بابایی ناراحت بود تو هم امواج منفی و از ما گرفتی و بی دلیل گریه می کردی بابا مسعود با یه صدای یه کوچولو بلند گفت چی می گی سپهر

دست زدی.

6 ماه و 17 روز

خونه خودمون

دوشنبه

5 / دی /90

صبح 11

عمه محبوبه اومد خونمون اول که رسید اونقدر دست دسی گفت تو هم دست زدی بعد هم دست می زدی ولی هر وقت خودت دلت می خواست.

بدنت و با انگشتای کوچولوت خاروندی.

6 ماه و 17 روز

خونه خودمون

دوشنبه

5 / دی /90

صبح 11

با عمه با هم دیدیم.خودت هم لبخند به لب داشتی وجای کش مای بیبیت و می خاروندی.

برای شناخت زبونت با دست گرفتیش.

6 ماه و 24 روز

خونه خودمون

دوشنبه

12 / دی /90

شب

 

کاکائو مزه کردی.

6 ماه و 26 روز

خونه خودمون

چهارشنبه

14 / دی /90

عصر

از اون جایی که عمه محبوبه تنها چیزی از گلوش پایین نمیره اگه بغلش باشی حتماٌ به تو هم می ده مزه کنی.

چهار دست و پا رفتی.

7 ماه و 3روز

خونه خودمون

چهارشنبه

21 / دی /90

شب

من و بابا مسعود جلوی آشپزخونه ایستاده بودیم که دیدیم اومدی زیر پای ما.

سوار اتوبوس شرکت واحد شدی.   شکلکهای جالب آروین

7 ماه و 5روز

به سمت خونه خودمون

پنج شنبه

22 / دی /90

ظهر 14

مامانی مریض شدم من و بردی دکتر

ماست خوردی.

 

 

 

 

7 ماه و 4روز

خونه خودمون

پنج شنبه

22 / دی /90

شب19:40َ

مادر جون اینا خونمون بودن ، مادرجون بهت ماست داد خوردی خیلی خوشت اومد . ازت عکس هم انداختم.

 

 

 

دندون پیشین فک بالا سمت چپ A در آوردی.

7 ماه و 4روز

خونه خودمون

پنج شنبه

22 / دی /90

شب

مادر جون خونه ی ما داشت باهات بازی می کرد،وقتی گرفتت بالا دید.

آبمیوه خوردی.  شکلکهای جالب آرویــــــــن

7 ماه و 7 روز

خونه خودمون

یکشنبه

25 / دی /90

عصر 18:45َ

خودم برات آب سیب گرفتم.

به میل خودت برای ایستادن تلاش کردی.

7 ماه و 8 روز

خونه خودمون

دوشنبه

26 / دی /90

شب 23

شب می خواستیم بخوابیم ،تو تازه بازیت گرفته بود،از مامان گرفتی تا بتونی بلند شی.

به اسم بابا مسعود عکس العمل نشون دادی.

7 ماه و 8 روز

خونه خودمون

دوشنبه

26 / دی /90

عصر

18:40ٌ

با بابایی داشتم تلفنی حرف می زدم،گفتم مسعود،تو رورورک نشسته بودی برگشتی به من نگاه کردی،فهمیدم مسعود و از بقیه کلمه ها تشخیص دادی.

پفک و چشیدی.

7 ماه و 9روز

خونه خودمون

سه شنبه

27 / دی /90

عصر

17:00

عمه محبوبه بهت داد.

سپهر نشست.

7 ماه و10روز

خونه خودمون

چهارشنبه

28 / دی /90

عصر

17:45ٌ

گذاشتم ات رو زمین بشینی،15 دقیقه گذشت ونیوفتادی.

چیزی که ازت گرفتم،برای پس گرفتن اقدام کردی.

7 ماه و 11 روز

خونه مامان جون

پنج شنبه

29 / دی /90

عصر

گل سر مامان دستت بود،ازت گرفتم ،اومدی دنبالش که ازم بگیری.

 

شله زرد خوردی.

7 ماه و 14 روز

خونه خاله فرح (خاله بابا)

یکشنبه

2 / بهمن /90

28 صفر

صبح

10:30ٌ

خاله فرح نذری شله زرد داشت،خودم دادم خوردی،خیلی خوشت اومد.

از حالت نشسته به 4 دست و پا،رفتی.

7 ماه و 14 روز

خونه مادر جون

یکشنبه

2 / بهمن /90

 

 

دایی مهران برای دیدن 4 دست و پا رفتنت،لحظه شماری می کرد.

کاری و یاد گرفتی.

7 ماه و 17 روز

خونه مادرجون

چهارشنبه

5 / بهمن /90

شب

 

دایی مهران تو رو گذاشت رو سینه اش،هر وقت می گفت لالالالا،تو سریع صورتت و می گذاشتی رو سینه اش.

به تنهایی ایستادی.

7 ماه و 18 روز

خونه خودمون

پنج شنبه

6 / بهمن /90

ظهر

15:20ٌ

از رورکت گرفتی،بعد رو 2 پا نشستی و بعد بلند شدی.من هم فقط از پشت ذوق می کردم ونگات می کردم.

دندون پیشین فک بالا سمت چپ و درآوردی.

7 ماه و 22 روز

خونه خودمون

دو شنبه

10 / بهمن /90

صبح

11:30ٌ

 

آهنگ انقلابی وگوش دادی.

7 ماه و 24 روز

خونه خودمون

چهارشنبه

12 / بهمن /90

ظهر

13:15ٌ

آهنگ

برخیزید،برخیزید

موز خوردی.  شکلکهای جالب آرویــــــــن

7 ماه و 25 روز

خونه خانم زمانی(دوست مادرجون)

پنج شنبه

13 / بهمن /90

عصر

17:5ٌ

مراسم مولودی ولایت حضرت مهدی(عج)

4دست و پا تونستی از روی مانعی عبور کنی.

7 ماه و 26 روز

خونه خودمون

جمعه

14 / بهمن /90

شب

22:30ٌ

 

از روی بالش رفتی،همون موقع بابا مسعود صدام کرد و بهم گفت.

 

 

 

دندون پیشین فک بالا سمت راست درآوردی.

7 ماه و 28 روز

خونه خودمون

یکشنبه

16 / بهمن /90

عصر

16:30ٌ

خوابیده بودی،اتفاقی داشتم نگات می کردم،که خندیدی،دیدم دندونت نیش زده ،دیروزش هم خیلی بد خلقی می کردی.

 

بیسکوییت خوردی.

7 ماه و 28 روز

خونه خودمون

یکشنبه

16 / بهمن /90

شب

بابایی شب ،از سر کار برگشتنی خرید،خیلی خوشت اومد.

خرما خوردی.

7 ماه و 29 روز

خونه مامان جون

دوشنبه

17 /بهمن/90

18:15ٌ

عمه محبوبه

یه خرما کامل و له کرد بهت داد خوردی.

 

نانای کردی.

7 ماه و 29 روز

خونه مامان جون

دوشنبه

17 /بهمن/90

20

شب

به طور کاملاَ غریزی رنانای کردی.

از غذای خودمون بهت دادم خوردی.

7 ماه و 29 روز

خونه مامان جون

دوشنبه

17 / بهمن /90

شب

مرغ و هویج و برنج و له کردم بهت دادم خوردی.

همزمان که 4 دست وپا میرفتی،با دستت چیزی (توپت)ومی بردی.

8 ماه

خونه خودمون

سه شنبه

18 /بهمن/90

شب

 

از پله(آشپزخونه) با 4 دست وپا عبور کردی.

8 ماه

خونه خودمون

سه شنبه

18 /بهمن/90

شب

 

نیشگون گرفتی.

8 ماه

خونه خودمون

سه شنبه

18 / بهمن /90

شب

بابا مسعود و نیشگون گرفتی .این به این معناست که انگشت اشاره و سبابت وشناختی.

موهات و کوتاه کردیم.

8 ماه و 9 روز

خونه مامان جون

پنج شنبه

27 / بهمن/90

صبح

9:00

من خواب بودم مادر جون اومد تو رو که خواب بودی از پیشم برداشت و برد حموم،موهات و مرتب کرد.

بستنی خوردی.

8 ماه و 9 روز

خونه مامان جون

پنج شنبه

27 / بهمن/90

عصر

16:20ٌ

مراسم شیرینی خوران عمه محبوبه بود،که مهسا جون بهت داد خوردی،خیلی هم خوشت اومد. شکلکهای جالب آرویــــــــن

دومین دندون فک بالا سمت راست و درآوردی.

8 ماه و 15 روز

خونه مادر جون

چهارشنبه

3 / اسفند/90

ظهر

باز هم مادر جون فهمید.

دعوا کردن وفهمیدی.

8 ماه و 18 روز

خونه خودمون

شنبه

6 / اسفند/90

صبح

8:00

بهت صبحونه می دادم،یه کوچولو دعوات کردم،تو هم گریه کردی.

دومین دندون فک پایین سمت چپ درآوردی.

8 ماه و 24 روز

خونه مامان جون

پنج شنبه

12 / اسفند/90

صبح

10

صبح بلند شدی و خندیدی،دیدم دندونت نیش زده،دیشبش هم اصلاٌ نخوابیدی.

با لباس پوشیدن مخالفت نکردی و خوشحال بودی از بیرون رفتن

8 ماه و 26 روز

خونه مادر جون

یکشنبه

١٤ / اسفند /90

شب

20:30ٌ

با مادر جون اینا رفتیم ،خونشون،به همه میخندیدی،بر عکس همیشه که گریه می کردی.

از تاریکی ترسید.

8 ماه و 26 روز

خونه مادر جون

یکشنبه

١٤ / اسفند /90

شب

24:00

بردمت تو اتاق تا بخوابیم،چون تاریک بود ترسیدی و از بغلم جدا نشدی.

اولین های

سپهر

ما

ادامه

دارد

...

...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)