روز تولد تو .
١٨ / خرداد /91 صبح بیدار شدی ، بعد از سلام ، شعر تولد مبارک برات خوندم ،برای من شیرین ترین تبریک تولدی بود که به کسی می گفتم، تو هم با این که تازه بیدار شدی در حالی که نشسته بودی ، خودت و عقب و جلو کردی به بیان دیگر رقصیدی و دست زدی و خندیدی و من اولین کسی بودم که تولدت تبریک گفتم. بعد صبحونت و خوردی و به مامان کمک کردی تا جارو برقی بزنم ، همون موقع بود که مادر جون و باباجون رسیدن ، بابا جون برات 4 تا بستنی خریده بود، تا رسیدن برات شعر تولد مبارک خوندن تو هم خجالت کشیدی ،صورتت و گذاشتی رو شونم با گوشه ی چشم نگاشون می کردی و می خندیدی. مادر جون خیلی کمکم کرد تا بتونم جشن تولدت و به خوبی برگزار کنم ، چون از کار ها خی...
نویسنده :
مامان
11:48