ثمره ی عشقمون  ،سپهر گلمون ثمره ی عشقمون ،سپهر گلمون ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

♥㋡ سپهر بابا مسعود♥㋡

روز تولد تو .

1391/4/15 11:48
نویسنده : مامان
1,032 بازدید
اشتراک گذاری

 

ني ني شكلك

١٨ / خرداد /91 صبح بیدار شدی ، بعد از سلام ، شعر تولد مبارک برات خوندم ،برای من شیرین ترین تبریک تولدی بود که به کسی می گفتم، تو هم با این که تازه بیدار شدی در حالی که نشسته بودی ، خودت و عقب و جلو کردی به بیان دیگر رقصیدی و دست زدیقهقهه و خندیدی و من اولین کسی بودم که تولدت تبریک گفتم.

بعد صبحونت و خوردی و به مامان کمک کردی تا جارو برقی بزنم ، همون موقع بود که مادر جون و باباجون رسیدن ، بابا جون برات 4 تا بستنی خریده بود، تا رسیدن برات شعر تولد مبارک خوندن تو هم خجالت کشیدی ،صورتت و گذاشتی رو شونم با گوشه ی چشم نگاشون می کردی و می خندیدی.

مادر جون خیلی کمکم کرد تا بتونم جشن تولدت و به خوبی برگزار کنم ، چون از کار ها خیالم راحت شد ، رفتم از نت برات کلی آهنگ های تولد مبارک دانلود کردم تا برای جشن تولد ازشون استفاده کنیم.

قرار شده بود بابایی کمی زود بیاد خونه، تا بهمون کمک کنه ،کمی از ظهر گذشته بود که بابایی باکلی خرید ، وسایل تزیینی ، آتیش بازی و یه کیک تولدمبارک اومد.ني ني شكلك

همون جلوی در بغلت کرد و تولدت و تبریک گفت ، همون موقع بردتت بیرون تا الباقی خرید هارو انجام بده.

بابایی وقتی رسید کمی استراحت کرد بعد مشغول تزیین خونه شد ، از اون جایی که، بابایی خیلی با سلیقه است ،نیازی به کمک تو این زمینه نداشت ، من و مادر جون هم مشغول تهیه مخلفات شام شدیم ، شام هم سفارش داده بودیم ، از این نظر راحت بودم.

خیلی کم مونده بود به اومدن مهمونامون ، کمکم شاه دوماد آینده باید حاضر می شد.

مادر جون زحمت کشید شما رو برد حموم، لباسات و پوشوند ،بعد با بابا جون رفتی پارک ، تا ما به کارامون برسیم.

هوا تاریک شده بود که عمه فاطمه ینا اومدن ، مهیاری به عشق دیدن در و دیوارهای تزیین شده ، تا رسید دویید تو خونه تا به قول خودش تولد ببینه ، بیشترین کسی که برای تولد ذوق می کرد مهیار بود ، از اول تولد تو خونه می دویید و می خندید، تا آخر تولد.

من برای اینکه مراسم تولد و زود شروع کنیم خیلی عجله می کردم ، چون نمی خواستم مثل تولد های بچگی خودم ، آخر شب بشه تو هم خوابت بگیره و نتونیم عکس بندازیم.برای اینکه شب خوابت نگیره موفق شدم ١ ساعت و نیم بعد از ظهر بخوابونمت .

وقتی همه اومدن ،شام و نوش جان کردیم .

ساعت ١٠ بود که اولین مراسم تولد آقا سپهر مافی ،آغاز شد .

رو پای بابایی نشته بودی ، وقتی آهنگ تولد مبارک و گذاشتیم شروع کردی به رقصیدن ، و همه از دیدن رقص تو می خندیدن و برات دست می زدن ، تا می گفتیم برای سپهر دست بزنید ، تو می خندیدی و خوشحال می شدی از این که همه برات دست می زنند.

دایی مهران تا می گفت سپهر دستا بالا در همون حالی که می رقصیدی دست چپت و تا جایی که می تونستی می بردی بالا،خیلی جدی ،بدون نگاه کردن به کسی ، به قول معروف می رفتی تو حس ، به رقصت ادامه می دادی ، به قول دایی مهران سپهر ترکوند.

همه رو مجذوب خودت کردی ، اصلاَ رقصیدنت در حد بچه های 1 ساله نیست ، من که از رقص و حرکاتت سیر نمی شم ، هر وقت می بینم انگار برای اولین بار می رقصی BigBang،بعد از هنر نمایی که تو تولدت داشتی ،هر کی تو رو می بینه ،اول یه موزیک برات می زاره بعد می گه سپهر دستا بالا، تو هم سریع شروع می کنی به هنر نمایی.

بعد رفتی از میز تلویزیون گرفتی ،پشتت و به مهمونا کردی شروع کردی برای خودت رقصیدن فقط صدای خنده ی بلند کسی و می شنیدی برمی گشتی  خیلی جدی بهش نگاه می کردی و دوباره رقصت و ادامه می دادی که رقصتم کلا بالا و پایین کردن خودت بود مامان فدای رقصیدنت بشم .

از رقصیدنت بگذریم مامانی، می رسیم به مراسم تولدت

یه کم که با بابایی رقصیدی ، بابا مسعود کیک تولدت و با کلی فشفشه های متنوع و شمع 1 سالگی روش ، آورد گذاشت جلوی سپهری ، تو هم ذول زده بودی به کیک و با تعجب نگاش می کردی ، آخه اولین باری بود که کیک تولد، میدیدی.

همچنان که با تعجب کیک تولد و نگاه می کردی ، با کمک مامان و بابای نازت ، شمع و فوت کردی ني ني شكلك

و کیک و بردی ، منم به جای تو پسر کوچولوم برات آرزو های بزرگ کردم ، انشاله 120 ساله شی گل پسرم.

نوبت کادو هات شد ني ني شكلك

خانواده هامون حسابی شرمندمون کردن ، همهی کادو هات نقدی بود و به درد شما نمی خورد همه می گفتن سپهر همه چی داره ،گفتیم پول بدیم بهتر. دست همهگی شون درد نکنه ،شادی هاشون جبران کنیم،انشا..

کلی عکس و فیلم گرفتیم ،دریغ از یه ذره خواب تو چشای ناز تو ،

همه به مامانیت می خندیدن و میگفتن : چقدر سپهر خوابش می آد، منم خوشحال بودم چقدر تو با ما همکاری کردی که این تولد به همه خوش گذشت.

آخر شب تازه دنبال مهمونا می خواستی بری .

بعد از سرو کیک و میوه و چایني ني شكلك ، مهمونامون رفتند.

برای آخرین بار می خوام بگم ،پسرم تولد یکسالگیت مبارک.

 

ني ني شكلك

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

ameye lara
23 تیر 91 21:03
salam mamani weblog por shode az axaye naz fadash bozorg shode nazo sheyton shode khoda hefzesh kone bebosesh