ثمره ی عشقمون  ،سپهر گلمون ثمره ی عشقمون ،سپهر گلمون ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

♥㋡ سپهر بابا مسعود♥㋡

سلام شیرین ترین پسر دنیا

1391/6/28 12:15
نویسنده : مامان
638 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شیرین ترین پسر دنیاچشمک

١.الان ساعت ٢٢:٤٥ شب ٢٣ / شهریور /٩١ که تو و بابایی لالا کردید چشمک، منم فرصت و غنیمت دونستم تا بعد از مدت ها بیام آپ کنم ،چون دوستدارانت ازم گله داشتن که چرا دیگه برات چیزی نمی نویسم.

ماشاال... روز به روز شیرین تر از روز قبل ، همه می گن که رفتارات تغییر کرده ،بابا مسعود چند روز پیش بود که می گفت : سپهر چقدر شیرین تر از قبل شده .اینقدر کارای با نمک و با مزه ات زیاد شده که از یادم می ره میام بنویسم نمی دونم کدوم و بنویسم دیگه بی خیالش می شم.

چند روز که برای رسیدن به خواسته هات میای یکی از انگشتای دستم و می گیری تو دستت ، کمی می گیری می کشی منظورت اینه که از جام بلند شم و دنبالت بیام ،بعد خودت چند قدم جلو تر میری و می خوای که از اتاق خارج شی یه نیم نگاهی به پشتت می ندازی تا مطمئن بشی که دنبالت میام یا نه ؟

اگه بیام که هیچی ،سریع به راهت ادامه میدی ، اگه از جام بلند نشده باشم اینقدر میای انگشتم و می گیری تا از جام بلند می شم ، اگه شب شده باشه اتاقی که داخلش کار داری تاریک باشه اول با انگشتت به کلید برق اشاره میکنی میگی اِه یعنی کلید و بزن .

بعد میری سراغ کار اصلی که بیشتر مواقع ، در ویترین کمدت و باز می کنی و می خوای که اسباب بازی هات که تو طبقات بالا تر هست و بهت بدم .

تو روز شاید ٢٠ بار بیشتر این کارارو انجام بدی ،که من هر دفعه با اشتیاقی بیشتر از دفعه ی قبل به دنبالت میام و با حرفای با زبونه بی زبونیت ذوق می کنم.نیشخند

البته بابایی هم میاد خونه برش می داری تو خونه می چرخونی تا به خواسته هات برسی ولی بابایی چون از سر کار اومده ، زود خسته میشه و ازمن می خواد که درخواستات و جواب بدم.

 

٢ .دیگه جونم برات بگه که وقتی می بینی کسی رفته حیاط ، سریع میری دری که به حیاط باز می شه رو میبندی و پشت در منتظر می مونی تا ما بخوایم بیایم خونه ،اونوقت که پسره قوی من پشت در و نگه می داره تا باز نشه ، من و بابا مسعود اون قدر میگیم

سپهر در و باز کن

سپهر بزار ما بیایم خونه ،

سپهر در و باز کن ،

 تو هم می خندی و می ری کنار که تو چشات می شه دنیایی از ذوق و دید که برای این همه خواهشی که ازت کردیم ، چقدر ذوق کردی.

٣. یه هفته است که وقتی خوابت میاد تشکت و برداری و دنبال من راه میافتی و گریه می کنی گریه، یا میری یه بالش و دنبال خودت می کشی و که من بخوابم تا تو رو بخوابونم، منم برای هر دفعه که این کار هارو میکنی ١٠٠٠ بار ذوق می کنم اینگار دفعه ی اوله که این کارو انجام می دی اگه بابایی خونه باشه اون هم برای ذوق کردن دعوت می کنم ولی بابایی چون از سر کار اومده ، دیگه از مسعود مسعود گفتنای من خسته می شه.

٤.مامانی امروز دیدم که دندون نیش سمت چپت بیرون زده ، نیش راستت هم تا چند روز دیگه می زنه بیرون . ٢ ، ٣ شب پیش ١٠ دفعه بیشتر از خواب بیدار شدی فهمیدم که دندون جدید داری در میاری، البته نسبت به دندون آسیاب ٦ پایین چپ خیلی کمتر اذیت شدی ، چون اون دندونت ٢ هفته طول کشید تا بیرون بزنه و خیلی شدید تب کردی تا مجبور شدم ، ببرمت دکتر ولی تاثیر نداشت ، فقط با استامینوفن که بهت می دادم تبت و کنترل می کردم تا بالاخره روز عید فطر که با بابا عباسینا و باباجون اینا و عمه فاطینا رفته بودم جاده چالوس ، اونجا مادر جون دید که بالاخره دندونت بیرون زده و از این خبر خوشحال شدم ،‌دیگه از تب و درد و پی پی کردن روزی ١٠ راحت شدی .

مبارکت باشه گل پسرم در ١٥ ماهگیت ، ١٣ تا مروارید سفید داری . برای هر کدوم از دندونات کلی درد و بی اشتهایی داشتی و کلی وزن کم کردی که ایشالله زودتر همه دندونای شیریت و در بیاری و بتونی راحت غذا بخوری .

دیگه برای امشب کافیه پسرم منم کمکم میرم بخوابم خمیازه، خوابای خوب ببینی گلمبای بایماچقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)