سپهرک خونه ی ما.
امروز سپهرک خونه ی ما ، قبل مامانیش بیدار شد.
و برای اولین بار برای بیدار کردن مامانش از خواب، وارد عمل شد.
مامانش که پشتش به سپهر بود ،
سپهرک ما اول سعی کرد ،صورت مامانش و بچرخونه طرف خودش بعد پیش خودش فکر کرد و بعد گفت : پس چرا مامانم به من نگاه نمی کنه؟
گفت پس یه چیزی هست که جلوی چشای مامانم و گرفته
نمی زاره من و ببینه،باید سعی کنم برش دارم تا من وببینه.
اون موقع بود که پسرک ما ،یا سپهرک خونه ی ما ، با اون انگشتای کوچولوش سعی کرد پلک مامانش و بگیره و از رو چشاش برداره،انگار که می خواد چیزی از رو زمین برداره.
اون وقت بود که مامانش احساس کرد داره چشم اش از جاش در می آد، خودش بیدار شد و به پسرش سلام کرد.
و مامانیش ، برای بهترین تجربه ی ، شروع یه روز جدید
شاکر خداوند شد.
تاریخ:٢٧ / فروردین / ٩١ زمان : ٩:٣٠ صبح
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی